... امروز کتاب خرمگس رو تموم کردم. از اون رمانهای شکوهمنده. از اونها که شکوه و عظمت انسانیت رو به رخت میکشه و یادت مییاره که رمان چیزی فراتر از قصه و داستانه. از اون کتابها که به قول ژوزه ساراماگو به جمعیت آدمهای روی زمین اضافه کرده. راستش با این کتاب آرتور برتون و جما به آدمای زندگی من اضافه شدن. آدمایی که شاید پوست و استخونشونو ندیدم. اما روحشونو درک کردم...
فکربازیهای بعد از خواندن کتاب خرمگس در اپیزود دوم سری گزارش به خاک صحرای
روایت صحیح فوق که منسوب به امام صادق (ع) است ، در کتب متعدد تفسیری و روایی شیعه نقل شده است .
روایت می گوید ، امام صادق (ع) در تفسیر آیه ی 26 بقره فرمود : قطعا خدا این مثل را برای امیرالمومنین (ع) زد پس پشه ، امیرالمونین (ع) است و بالاتر از پشه (خرمگس) رسول الله (ص) است !!!
إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ... (سوره بقره : 26)
خدا از این که پشه، و آنچه بالای اوست مثال بزند شرم نمیکند ...
در ادامه مطلب می تو
نمیدونم. شایدم کبک و یا یه گربه سهپا و یکچشم و دمبریدهای که دل همه واسش میسوزه. اون سال پر فراز و نشیبم از اون جهتی که انتظارشو داشتم داره خوب پیش میره. راضیم از جایی که هستم و چشماندازم خوبه. ولی «میترسم از اون لحظه که دیوونه نباشی.» دیگه دیوانه نیست. و یکی دیگه رو هم دوست داره. میخوام برم جلوش و داد بزنم که دیدی من بیشتر دوست داشتم. ولی من رهاش کردم. من خیلی وقته دیگه بهش فکر نمیکنم. ولی وقتی میبینم میخنده و بغلش میکنه شاید یکم قلبم مچال
فصل اول
۱
آرتور در کتابخانهء سمیناری۱ علوم الهی پیزا۲ نشسته بود و تودهای از مواعظ خطی را زیر و رو میکرد. یکی از شبهای گرم ژوئن بود، پنجرهها کاملاً باز و کرکرهها برای خنکی هوا بسته بود.
کانن۳ مونتانلی۴، پدر روحانی و مدیر سمیناری، لحظهای از نوشتن بازایستاد و نگاهی مهرآمیز به سری که با موهای سیاه بر اوراق خم شده بود انداخت: کارینو۵! نتوانستی پیدایش کنی؟ مهم نیست، باید آن را دوباره بنویسم؛ ممکن است پاره شده باشد و من بیجهت تو را ای
x نشستهبود تو آزمایشگاه و داشت ریز به ریز برنامههایی که برای آیندهش داره رو برای y توضیح میداد. (xمذکر و y مونث). من هم تنها شخص باقیمونده تو آزمایشگاه بودم و کاملا احساس "خرمگس معرکه" بودن داشتم و تو اون لحظات تنها آرزوم این بود که توی یکی از سریالهای صدا و سیما باشیم و x دست کنه تو جیبش و یه اسکناس بده به من و بگه: عموجان، برو برا خودت یه بستنی بخر که تا من دارم با خاله حرف میزنم حوصلهت سر نره!
* اشاره به نقش اینجانب در فضای توصیف شده!
خدایی چه زن چه مرد با هر نسبت و سنی بیاید شعور و فهم داشته باشیم و انقدر احمق و روانی نباشیم که وقتی میبینیم یکی واقعا خسته از مدرسه/دانشگاه/سرکار اومده شروع کنیم یک نفس نق زدن بذاریم حداقل کپه مرگشو بذاره یا حداقل حداقلش یکم نفس بکشه بعد شروع کنیم سرویس کردن مغزش و اگه رعایت نکردیم از اینکه یهو عصبی شه و تر بزنه بهمون ناراحت نشیم حالا هر خری که هستیم!
خلاصهترش اینه که کاش تمرین کنم/کنیم وقتی پنجاه سالم شد مثل خرمگس گرامی بیشعور و عوضی نباش
سروده قطار
دلم برای قطاری لک
زده
که همه سوارند
و هیچکس را
پیاده نمی کند
تهران
۱۰ خرداد ۹۸ ع-بهار
عشق به آزادی
می گویند خرمگس کسی ست که نظریات و باورهای عموم جامعه و هم چنین نحوه
اداره امور را به چالش می کشد. اولین بار افلاطون بود که سقراط را به خرمگسی تشبیه
کرد که اسب بی حس سیاست آتن را آزار می داد و سعی در بیداری آن داشت . راستی برای
بیدار شدن در شرایط پیری و فرتوتی اجتماعی احتیاج به ویز ویز چه خرمگس های گنده و
شجاعی ست تا از تن جامعه جامه رخوت
اولین سالی ست که سبزه ی عید را با دست های خودم و برای خانه ی خودم سبز می کنم. از وقتی که جوانه هایش رخ نشان داده اند، هر روز صبح اولین کارم سلام کردن به آنهاست. قربان صدقه ی قد و بالایشان می روم و دست و صورتشان را با نم آبی تَر می کنم. شاید به نظر خنده دار برسد اما دیدن اینکه هر روز پشت پنجره قد می کشند، برایم شده یک مفر! یک تکیه گاه! یک امید به آینده! همانطور که شاخه های درخت توت پشت پنجره هم رخ زده اند! همانطور که صدای جیک جیک بلند گنجشک ها از لابه
چند نمونه از قصه های زیبا برای بچه ها :
قصههای جنگلستون: اندر حکایت صدای شکم در روز روشن
قصههای جنگلستون: اندر حکایت شکار خرمگس (قصه اول)
نمایشنامه الاغی روی پل
داستان صوتی «نارنج یلدا»
قصهی قدیمی آقا کوزه
قصهی پوپک
قصهی دختر پادشاه
قصهی روباه و خروس
قصهی بز زنگوله پا
قصهی خاله سوسکه
قصهی قدیمی پیرزن
قصه دم دوز
چرند و پرند مجموعه نوشته های طنز اجتماعی با ماهیت سیاسی علیاکبر دهخدا است که بیشتر آنها در قالب داستانکوتاه، اعلامیه، تلگراف، گزارش خبری در روزنامه صوراسرافیل با نام های مستعار دخو، غلام گدا، آزادخان، خرمگس و... به چاپ می رسیده است.در بخشی از کتاب می خوانیم:بعد از چند سال مسافرت هندوستان و دیدن ابدال و اوتاد و مهارت در کیمیا و لیمیا و سیمیا، الحمدلله به تجربه بزرگی نائل شدم و آن دوای ترک تریاک است. اگر این دوا را در هر یک از ممالک خارجی ک
امروز روز خوبی است و دلم از خوشحالی بکس باد می کند به همین دلیل در حال ذوق کردن نیستم و از اینجا برای شما آرزوی خر سواری می کنم البته با کیف و بدون کلاه که در جنگ علیه دشمن به جای استفاده از مگس نباید از خرمگس استفاده کرد چرا که من به فوتبال علاقه دارم و دوست دارم هر روز به مسابقات لیگ بز دوانی را تماشا کند ولی حیف که ماهیان شنا بلد هستند و همیشه در لیگ کشتی پیروز می شوند من این فرصت را غنیمت میشمارم و به شما توصیه می کنم که به پدر و مادرتان احتر
فرار از زنبورها
چه شب بارانی بود! چشم
چشم را نمیدید! پرواز کردن برای هر حشره غیر ممکن بود ولی چاره دیگری نداشتم،
باید تا صبح هر طور شده خودم را به دشت آنسوی جنگل می رساندم وگرنه معلوم نبود که
دیگر بتوانم از دست زنبور قرمزها در امان بمانم.
قطره های باران هر
لحظه شدیدتر و بزرگتر می شدند. آرام آرام قطرات باران تبدیل به تگرگ شد. بعضی تگرگ
ها مثل چند سوسکِ سفتِ سنگین و غول پیکر بودند که خود را از بالای درخت به پایین
پرت می کردند. اگر یک تگرگ رویم می
فرار از زنبورها
چه شب بارانی بود! چشم
چشم را نمیدید! پرواز کردن برای هر پروانه دیگری غیر ممکن بود ولی چاره دیگری نداشتم،
باید تا صبح هر طور شده خودم را به دشت آنسوی جنگل می رساندم وگرنه معلوم نبود که
دیگر بتوانم از دست زنبور قرمزها در امان بمانم.
قطره های باران هر
لحظه شدیدتر و بزرگتر می شدند. آرام آرام قطرات باران تبدیل به تگرگ شد. بعضی تگرگ
ها مثل چند سوسکِ سفتِ سنگین و غول پیکر بودند که خود را از بالای درخت به پایین
پرت می کردند. اگر یک تگرگ
عباس نورزائی
طی سالهای اخیر شاهد
حضور استانداران متعددی در استان سیستان و بلوچستان، استانی که همواره آخرین رتبهی
توسعهیافتگی کشور را یدک کشیده، بودهایم. استاندارانی با خصوصیات مختلف، فرتوت،
سیّاس، جنگی، حرّاف، حزبی محض، معلممنش، هوادار استخر، دوبههمزن، کارگاهی، تشنهی
امیرکبیرشدن، خرمگس معرکه و القصه انواع و اقسام صفات مثبت و منفی که بر یک مدیر
سیاسی مترتب است.
نسبت به دوتای آخری
که یکی بسیار حرف میزد و ایدههای متنوعی ک
1. آذوقه :
ارزاق، توشه، جیره، خواربار، خوراک، قوت، غذایی که در سفر با خود بردارند. / مرحوم نجفی «آزوقه» را صحیحتر دانسته است؛ اما فرهنگ املایی خط فارسی فقط «آذوقه» را درست میداند؛ پس این کلمه را باید به شکل « آذوقه » بنویسیم.
2. القای شبهه:
القا کردن یعنی تلقینکردن و آموختن / شبهه: شک وگمان، شک انداختن.
3. امپراتور احساس:
امپراتور یعنی امیر، پادشاه، خدیو، شاهنشاه، مَلِک. / عنوان فرمانروایان روم قدیم، شاهنشاه مقتدری که برقلمروهای وسی
تایم اول امتحان گذشت(اگه یادتون باشه گفته بودم تایم امتحانم به تایم دوم تغییر پیدا کرده بود و منم دیگه تغییرش ندادم)و عده ی کثیری از بچها به اون چیزی که میخواستن رسیدن...یکسریا که اصلا تصور نمیکردن که با همین تایم اول,بتونن به خواستشون برسن اما خب لطف خدا و زحمت خودشون بود که تونستن برسند....
دیشب وقتی از کتابخونه اومدم به این پی بردم که اگه منم باهاشون امتحان میدادم 100 درصد منم الان نفس راحت میکشیدم اما خوب که فکر میکنم میبینم من الان هیچ چیز ر
#استاد_مغرور_من_پارت3
برای بابام غذا درست کردم و داروهاش و دادم و رفتم توی اتاقم
روی تخته زوار در رفته ام نشستم و به این فکر کردم اگه بابام تا یه ماه دیگه عمل نشه اونو از دست میدم و تک و تنها میمونم .
فکرای بدی تو سرم بود .
میتونستم تحمل کنم؟ دخترونگی امو پیش کش آدمای هوس باز کنم تا بهم پول بدن؟
جز این راه دیگه ای به ذهنم نمی رسید.
همه ی راه ها رو امتحان کردم اما جواب نداد.
سرنوشت منم این بود ، اینکه تا آخر عمرم تنها بمونم.
با این فکر بلند شدم و رفت
بابای سعیده، شوهر خاله ام، کارمند بانک کشاورزی بود و ده سال دوم خدمتش منتقل شده بود نمین. ده سالی بود که نمین زندگی میکردن و با تموم شدم ماموریتش برگشته بودن تهران.خدابیامرز مثل گربه، که بچه هاش رو تو اولین سوراخ امنی که پیدا میکنه جا میده و خودش میره دنبال یه لونه بزرگتر، اولین خونه ای که بنگاه نشونش داد رو خرید و همونجا ساکن شد و چند سالی طول کشید تا یه لونه امنتر پیدا کنه. لونه ای که خریده بود اواسط یه کوچه باریک و دراز و بن بست بود که سرتاسر
درباره این سایت